مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عيان میكرد رازِ دل، امان میداد اگر وقتش ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش بجای درد دل، كاری مهمتر داشت بر عهده بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش قرار اين بود تا فـتح برادر را كند كامل غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد در آن ساعات طولانی، نشد هرگز هدر وقتش اسارت رفت فرزند خليل الله؟ نه... هرگز بتی در شام باقی بود، زينب رفت سروقتش تبر در بر، درآورد او دمار از روزِ شامیها قيامت را رقم میزد چو میشد بيشتر وقتش هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد، طوبى له و الا بیثمر عمرش؛ وگرنه بیاثر وقتش |